66

ساخت وبلاگ

 

❄️دانه‌ای برف، بورانی بی‌وزن، واردِ اتاقت شد
سمتِ دسته‌ی صندلی آمد و از بالای کتابت
لحظه‌ای را که نشست دیدی

تمامش همین بود
بیداریِ خطیر و ناپایداری
بلند شدن و نرم گوشه‌ای افتادن زمانی بینِ زمان‌ها تنها تدفینی بی‌گُل است
فقط همین است
مگر برای همدلی که این بخش از طوفان
که پیشِ چشم‌هایت هیچ شد، کاش بر می‌گشت
طوری که سال‌ها بعد، جایی که الان نشسته‌ای، کسی بگوید: "وقتش است. هوا آماده است. آسمان کاری دارد"

پ ن : دوستت دارم .

بدترین...
ما را در سایت بدترین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ihaveforever بازدید : 100 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 4:42